متاسفانه امروزه مسئله عشق دردسر بزرگی در جهان ما و به خصوص جامعه ما ایرانیان شده است که اگر کنترل ها و نظارت های مربوطه انجام نگیرد یقینا خسارت های جبران ناپذیری را به مردم ما بالخصوص قشر جوانان خواهد زد.از این رو عشق را باید مسئله ای مهم در نظر گرفت و نیابد از آن بی تفاوت رد شد.حتی بسیاری از علمای ما قائل به جایز بودن عشق نیستند و گفته اند که انسان باید در زندگی خود محبت را به جای عشق در نظر بگیرد.اما اکنون این سوال پیش می آید که آیا عشق و محبت دو مقوله جدا از هم اند؟و اگر جدا از هم هستند چه تفاوتی بین آنها موجود است؟برای پاسخ به این سوال مقاله ی جالبی از دکتر سیما فردوسی را برای شما خوانندگان الناجیه گذاشته ام که بیشتر با تفاوت های بین عشق و محبت آشنا شوید.
مقوله عشق و تأثيرات آن بر فرد و اجتماع را مي توان به اشكال مختلف بررسي كرد اين تأثير گذاري به نوع برخورد و شناخت از منشاء بروز آن باز مي گردد. بي شك عشق جنبه روانشناسي دارد. زيرا عشق يك هيجان است و از جمله موارد مقوله هايي است كه در بحث انگيزش و هيجان در علم روانشناسي به آن پرداخته مي شود. اين هيجان كه ما ان را به عنوان عشق مي شناسيم مي تواند به گونه هاي مختلفي بروز كند. عشق تنها نبايد به فردي از جنس مخالف باشد. بلكه مي تواند نسبت به امور مختلف باز گردد يعني هر آن چه توجه زيادي را جلب كند.
اما اين عشق تا چه ميزان مي تواند بر روابط اجتماعي تأثير بگذارد. عشق به امور مختلف مانند گروه و كار، هنر، ورزش و يا يك فعاليتي و... بي شك در روابط اجتماعي تأثير بسزايي دارد. مسلماً زماني كه افراد يك جامعه نسبت به يك موضوع اجتماعي پسند عشق مي ورزند باعث بالا رفتن فعاليت و انگيزه آن ها نسبت به آن موضوع خاص مي شود و اگر شكل درستي داشته باشد تأثير خوبي در روابطشان مي گذارد و يا حتي تاييد اجتماع و جامعه اش را نيز نسبت به خودش جلب مي كند. اما الزاماً نمي توان گفت كه عشق فردي به فرد ديگر در روابط اجتماعي او تأثير مثبت و يا منفي خواهد گذاشت. اين تأثير به فرد بستگي دارد كه او نسبت به چه كسي عشق مي ورزد و در چه مرحله اي قرار دارد. مهم است كه فرد بداند عشقش يك سويه است و يا اين كه آيا معنا و هدفي در پس آن وجود دارد. در برخي موارد عشق هاي بي هدف و يك سويه منجر به سركوب مي شود و پس از سركوب و به نتيجه نرسيدن ممكن است شرايط بدي را در زندگي فرد ايجاد كند. در چنين شرايطي فرد دچار مشكلات رواني و افسردگي و گوشه گيري، خشم و پرخاشگري مي شود و ديگر نمي تواند روابط اجتماعي خوبي را در جامعه ايجاد كند. شكست عشقي يكي از عوامل افسردگي و عوامل محيطي به حساب مي آيد. محبت كردن و مورد محبت قرار گرفتن آدم ها نوعي تاييد شدن است كه اين حس، شرايط و تأثيرات مثبتي را ايجاد مي كند. اين حالت باعث بالا رفتن اعتماد به نفس شخص خواهد شد.
اين حالت را محبت كردن در فرد ايجاد مي كند هر محبتي را نيز نمي توان صرفاً عشق تعريف كرد. تفاوت اين دو در شدت آن است زيرا در عشق نوع افراط در دوست داشتن وجود دارد. عشق در آدم هاي مختلفي كه دچار كمبود عاطفه نبوده اند هم بوجود مي آيد و منشاء آن كمبود عاطفه نيست. درست است كه ميل به دوست داشتن نياز رواني است اما اين ميل الزاماً به منظور عاشق شدن نيست. بلكه همان محبت كردن و مورد لطف و محبت قرار گرفتن است. اين نيازي است كه در فطرت و سرشت انسان قرار دارد. انسان دو نوع نياز دارد؛ يك نوع نيازهاي فيزيولوژيكي و ديگري نياز رواني. عشق نه شهامت است نه خودخواهي بلكه فقط يك هيجان است كه يك سري پاسخ هاي فيزيولوژي و رواني را ايجاد مي كند. منبع عشق هاي زميني معمولا بيروني است اما منبع عشق هاي غير زميني و عرفي دروني است.
درست است که میل به دوست داشتن نیاز روانی است. این میل الزاما به منظور عاشق شدن نیست بلکه همان محبت کردن و مورد لطف و محبت قرار گرفتن است. مقوله عشق و تاثیرات آن بر فرد و اجتماع را می توان به اشکال مختلف بررسی کرد.این تاثیر گذاری به نوع بر خورد و شناخت از منشاء بروز آن باز می گردد. بی شک عشق جنبه روان شناسی دارد.زیرا عشق یک هیجان است. و از جمله موارد مقوله هایی است که در بحث انگیزش و هیجان در علم روانشناسی به آن پرداخته می شود.
این هیجان که ما آن را به عنوان عشق می شناسیم می تواند به گونه های مختلفی بروز کند.عشق تنها نباید به فردی از جنس مخالف باشد. بلکه می تواند نسبت به امور مختلف بازگردد یعنی هر آنچه توجه زیادی را جلب کند. اما این عشق تا چه میزان می تواند بر روابط اجتماعی تاثیر بگذارد. عشق به امور مختلف مانند گروه و کار، هنر ،ورزش و یا یک فعالیتی و ... بی شک در روابط اجتماعی تاثیر بسزایی دارد.
مسلماً زمانی که افراد یک جامعه نسبت به یک موضوع اجتماعی پسند عشق می ورزند باعث بالارفتن فعالیت و انگیزه آنها نسبت به آن موضوع خاص می شود و اگر شکل درستی داشته باشد تاثیر خوبی در روابطشان می گذارد و یا حتی تایید اجتماع و جامعه اش را نیز نسبت به خودش جلب می کند. اما الزاماً نمی توان گفت که عشق فردی به فرد دیگر در روابط اجتماعی او تاثیر مثبت و یا منفی خواهد گذاشت. این تاثیر به فرد بستگی دارد که او نسبت به چه کسی عشق می ورزد و در چه مرحله ای قرار دارد. مهم است که فرد بداند که عشقش یک سویه است و یا اینکه ایا معنا و هدفی در پس آن وجود دارد.
در برخی موارد عشق های بی هدف و یک سویه منجر به سرکوب می شود و پس از سرکوب و به نتیجه نرسیدن ممکن است شرایط بدی را در زندگی فرد ایجاد کند.در چنین شرایطی فرد دچار مشکلات روانی و افسردگی و کوشه گیری ،خشم و پرخاشگری دچار شود و دیگر نتواند روبط اجتماعی خوبی را در جامعه ایجاد کند. شکست عشقی یکی از عوامل افسردگی و عوامل محیطی بحساب می آید.
محبت کردن و مورد محبت قرار گرفتن آدمها نوعی تایید شدن است که این حس، شرایطی و تاثیرات مثبتی را ایجاد می کند.این حالت باعث بالا رفتن اعتماد به نفس شخص خواهد شد.این حالت را محبت کردن در فرد ایجاد می کند هر محبتی نیز نمی تواند صرفاً عشق تعریف کرد.تفاوت این دو در شدت آن است زیرا در عشق نوع افراط در دوست داشتن وجود دارد.عشق در آدمهای مختلفی که دچار کمبود عاطفه نبوده اند هم بوجود می اید و منشاء آن کمبود عاطفه نیست.
درست است که میل به دوست داشتن نیاز روانی است. این میل الزاما به منظور عاشق شدن نیست بلکه همان محبت کردن و مورد لطف و محبت قرار گرفتن است.این نیازی است که در فطرت و سرشت انسان قرار دارد.انسان دو نوع نیاز دارد یک نوع نیاز های فیزیولژیکی و دیگری نیاز روانی.عشق نه شهامت است نه خودخواهی بلکه فقط یک هیجان است. که یکسر پاسخ های فیزیولوژی و روانی را ایجاد می کند.منبع عشق های زمینی معمولاً بیرونی است اما برعشق ها غیر زمینی و عرفی درونی است.
فرق عشق و محبت
×موضوع«محبت»،سيرت است و موضوع«عشق»،صورت.
׫محبت»را توان بر هزار نفر داشت كه فرقى در زن و مردى و كوچك و بزرگى آنان نيست،
اما«عشق»را جز به يك فرد،نتوان داشت آنهم حورىوش و جميل.
×در«محبت»،فقط صفات و اعمال محبوب،در نظر جلوه مىكند و صورتش گاه به قاعده
تداعى كه همراه سيرت و عمل است،در نظر مىآيد،ولى هرگز مورد توجه ذهنى نيست و اگر
هم باشد،در مرتبه دوم اهميت است.
اما در«عشق»،ابتدا صورت معشوق در نظر آيد،و اعمال و سيرت متداعى،همجوارى با آن
است،و الا بدانها توجهى نيست.
×در«محبت»،حقيقت وجود محبوب را غالبا درست در ذهن ترسيم مىكنند.
اما در«عشق»،هر چه از معشوق،حتى مورد ديد هم باشد،باز«خيال»مقدارى در زيبائى آن
دستبرده و تصرف كرده است،لذا ليلى از ديده مجنون زيباست و از ديده واقع،غير آن است.
׫حب الشيء يعمي و يصم»،بعد از بروز«محبت»است كه عيبش را نمىبيند،ولى در«عشق»هر
عيبش را حسن مىبيند و همان حسنش را بالاتر از حد واقع مىداند.
׫محبت»را روانشناسى در بحث«عواطف»ياد كرده (مثل علاقه به پدر و مادر و...) اما«عشق»را
در بحث«شهوات و تمايلات شديد»بايد مطالعه كرد.
׫محبت»را با«عقل»سازش است و«عشق»را جز با«جنون»سر و كار نيست.
׫محبت»پاك است و پس از وصال هم دوام يابد و فزونى گيرد،ولى«عشق»آلوده است و
صورى،و با«وصل»تقليل يابد و گاه زايل شود.
׫محبت»را هجران نيست،زيرا روح و دل را بعد مكان از محبوب تاثير نكند،ولى«عشق»را
هجران پر سوز هست،و درد فراق.
ما مفهوم«محبت»را در«ولايت»درك مىكنيم و بس.
:: موضوعات مرتبط:
,
,
,
:: برچسبها:
تفاوت عشق ومحبت ,
عشق ,
عاشق ,
محبت ,
روستای فرخار ,
فرخار ,
farkhar ,
farkhari ,
rostaie farkhar ,
عشق مجازی ,
عشق محبت ,
,
روستا ,
عاشقی ,
,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3